کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

کیانا زندگی مامانی و بابایی

هوا آلودست

  کیانا خانوم خیلی دوست داره بره مدرسه و هر روز می گه مامان من کی می رم مردسه، می گم: انشاءا... وقتی بزرگ شدی می ری و این که خیلی دوست داشت براش کوله پشتی بخرم ، من هم یک کوله پشتی کیتی خریدم که خیلی خوشحال شد و صبح که از خواب بیدار شد با ذوق و شوق گفت می خوام برم مردسه، بابایی که من رو رسوند اداره کیانای گلم رو هم برده مدرسه دیده تعطیله و بهش گفته که دختر گلم مدرسه تعطیله و هوا آلودست، حالا هر وقت ازش می پرسی مدرسه رفتی، توی جواب می گه: مدرسه تعطیله، هوا آلودست و این قدر بامزه می گه که آدم دوست داره بخورش این قندعسل رو. ...
28 آبان 1392

عمه زهرا جوونه

  کیانای عزیز با شیرین زبونیهاش بیشتر از پیش دوست داشتنی شده، به من می گه مامان چرا بی بی پاش درد می کنه، می گم مامانی بی بی دیگه پیر شده و باید با عصا راه بره و بعد از چند لحظه می گه مامان اما اما زهرا جوونه، مامان   و کیانا  و واقعا لذت بردم از اینکه این قدر تضادها رو خوب می فهمه . مامان قربون اون دختر باهوشه بشه الهی. ...
7 آبان 1392

کتاب خوندن

  وروجک قصه ما خیلی کتاب دوست داره و اگر کسی براش هدیه کتاب بخره خیلی خوشحال می شه. هر شب هم مامان فاطمه باید چند تا از کتابها رو براش بخونه تا قندعسلی بخوابه و ماشاءا... این قدر باهوشه که اکثر شعرها رو هم باید گرفته و خیلی بامزه می خونه و امیدوارم که نفسم همیشه این قدر کتاب خون باشه. مامان قربون اون شعرخوندنت بشه الهی. ...
6 آبان 1392

چه فرقی می کنه

  مامان عصمت باقالی پلو و سوپ پخته بود و برام آورده بود و به کیانا خانوم می گم کیانا جونم سوپ می خوری یا باقالی پلو و در جواب به من می گه: چه فرقی می کنه. من و مامان عصمت اولش   و بعد از خنده ریسه رفته بودیم  و بغلش کردم حسابی بوسش کردم  و وروجک هم حسابی خندید  و شادی کرد. واقعا بعضی اوقات جوابهای می ده که نمی دونی چی بهش بگی؟ با تمام وجودم دوستت دارم عزیز دلم. ...
6 آبان 1392
1